نگارش هشتم -

NAJME

نگارش هشتم.

انشا درباره صحنه ورود یک موش به خانه را بگید که بخش آغازین ، میانی ، پایانی ، نتیجه گیری وداخل انشا آرایه هایی که تا الان خوندیم به کار رفته باشه

جواب ها

جواب معرکه

جواب معرکه

جواب معرکه

مقدمه: شب، سکوت خانه را فرا گرفته بود. همه چیز آرام بود، به جز صدای تیک‌تاک ساعت دیواری. در این سکوت دلنشین، ناگهان صدایی عجیب از آشپزخانه شنیده شد. صدای خراشیدن و جابه‌جا شدن چیزی کوچک و بی‌صدا اما مرموز. حس کنجکاوی مرا به سمت آشپزخانه کشاند، و آنجا بود که با صحنه‌ای مواجه شدم که هرگز فراموش نخواهم کرد. بخش میانی: موشی کوچک و خاکستری با چشمان درخشان، به‌آرامی از پشت یخچال بیرون آمد. او بسیار چالاک و هشیار بود؛ گویی تمام خانه را از آن خود می‌دانست. نگاهش، پر از شیطنت و جسارت، در گوشه‌ای از اتاق چرخید. همان لحظه، من و او چشمانمان در هم گره خورد. قلبم تندتر زد، نه از ترس، بلکه از تعجب. این موجود کوچک، با دستانی ظریف، یک تکه نان را گرفته بود و قصد داشت آن را به گوشه امنی ببرد. چطور این موجود توانسته بود از میان تمام قفل‌ها و درها، به این خانه نفوذ کند؟ حرکت نرم دمش روی زمین، خنده‌دار و البته کمی ترسناک بود. با یک جهش سریع، به‌سمت کابینت پرید و آنجا پنهان شد. من با دقت بیشتری به او نگاه کردم، شاید اولین باری بود که این‌چنین به یک موش نزدیک شده بودم. بخش پایانی: لحظاتی طولانی گذشت. موش کوچک، بعد از اطمینان از امن بودن محیط، دوباره بیرون آمد. با خودم فکر کردم، این موجود هم شاید خانه‌ای می‌خواهد، غذایی برای زندگی. اما ناچار بودم کاری کنم که اینجا دیگر خانه او نباشد. تله‌ای ساده در گوشه آشپزخانه گذاشتم و او را به‌آرامی به بیرون خانه هدایت کردم. نتیجه‌گیری: زندگی، همواره ترکیبی از حضور انسان‌ها و موجودات دیگر است. حتی موش‌های کوچک هم سهمی از این دنیا دارند. اما نظم خانه و آرامش انسان، گاهی ایجاب می‌کند که مرزها مشخص شوند. این تجربه به من یاد داد که حتی در مواجهه با کوچک‌ترین و عجیب‌ترین موجودات، می‌توان با درایت و آرامش رفتار کرد. شاید این احترام متقابل به طبیعت، مهم‌ترین درسی بود که آن شب از ورود موش به خانه گرفتم. بیا خودم نوشتم تاج بده لطفا

سوالات مشابه